عزیز دلبندم فرهاد

قدردانی از عزیزانم

در اینجا میخام از تمام عزیزانی که در این ٩ ماه برای من زحمت  بسیار کشیدند و محبت های خود  را از من دریغ نکردند صمیمانه تشکر کنم: ابتدا به رسم ادب از بابایی و مامانی مهربانم واقعا تشکر می کنم که با حمایت های عاطفی و روانی خود، مشقت های این دوران را بر من آسان نمودند. انشالا روزی بتوانم ذره ای از زحماتشان را جبران کنم.   ...
5 مرداد 1396

بزغاله قربونی واسه فرشته آسمونی

مامانی به شکرانه قدوم مبارکت که یه فرشته آسمونی هستی و داری با آمدنت ما زمینی ها را  غرق در نور و محبت میکنی یه بزغاله قربونی در نظر گرفتیم. که انشالا با این قربونی برای همیشه از چشم بد و بلایا و مشکلات محفوظ بمانی و با امید به خدا برای همیشه غرق در محبت ، خو شحالی و نشاط باشی  و هم چنین ایام به کامت  و روزگار بر وفق مرادت  باشد . راستی مامانم نمیدونی بزغاله ات چقده خوشگله و معصومه که آدم دلش نمیاد بخواد قربونی اش کنه . شاید اگر خودت بودی و میدیدی اش اصلا نمیذاشتی بخوان ذبحش کنن جیگلی مامان. حالا عکس بزغاله ات رو واسه یادگاری برات درج میکنم تا وقتی بزرگ شدی ببینیش عزیز دلم ف   ...
5 مرداد 1396

نذرها و نیازها برای عزیز مهربونم

همه میدونن که داشتن فرزند سالم و صالح چه نعمت باارزش  و گران سنگی هستش که هیچ چیز این قابلیت رو نداره که جای اون رو بگیره به همین دلیل ما نیز به علت اینکه از این نعمت برخوردار بشیم و علی الخصوص برای اینکه فرزند صالح و سالمی داشته باشیم  نذرهایی را به درگاه  خدای احد واحد انجام دادیم انشالا که مقبول بیافتد. فرزند خوبم ببین ما پیش از اینکه بیای چه کارهایی واست انجام دادیم همه اینا  واسه اینه که خیلی دوستت داریم . نذرامون اینا بود: آقاجون(پدر مامان): نذر کرد ببرت پابوس امام رضا(ع). مامان جون(مادر مامان): نذر کرد  ببرت پابوس امامزاده میر محمد و انجام دادن مراسم نون پوش...
5 مرداد 1396

سه ماهه دوم بارداری

در سه  ماهه  دوم دوران بارداری حال بد من همچنان ادامه داشت و دیگر خیلی خسته و عاجز شده بودم  ، (به طوری که مدت های زیادی می نشستم و گریه می کردم  و آرزو می کردم ای خدا هر چه زودتر حال منو خوب کن). این حال به طوری بود که کاهش وزن من به ٩ کیلو رسید (ببین خوشگل مامان ، مامانی رو چقد لاغر کردی هنوز نیومده). احساس سرگیجه خیلی شدید، تهوع  طاقت فرسا، فشار خون پایین و بقیه موارد مرا طوری کرده بود  که به معنای واقعی کلمه خانه نشین شده بودم و  حتی برای چند لحظه هم نمی توانستم روی پای خود بیاستم و بیشتر کارهای شخصی  خود مانند نماز خواندن و دو ش گرفتن و..... را باید نشسته انجام می دادم. از همه این حال...
5 مرداد 1396

امیدها و آرزوها برای فرزند پاکم

  فرزند نانازم من  نیز مانند خیلی از  مادرها برای فرزندمون که خیلی خیلی واسمون عزیزه و جونمون واسش در میره  امید و آرزوهایی داریم اونم هم امید و آرزوهای توپ و ناب حالا یکی یکی واستون میگم: ما در وهله اول خیلی دوست دارم بچمون رو طوری تربیت کنیم که خودش از وجود خودش لذت ببره و ویژگی های شخصیتی خوب و مناسبی رو داشته باشه.   در وهله دوم دوست داریم  بچمون رو طوری تربیت کنیم  که ما که خانواده اش هستیم از داشتن چنین فرزندی به خودمون افتخار کنیم و احساس سربلندی بکنیم.   در وهله سوم دوست داریم بچمون رو طوری تربیت کنیم که برای جامعه و اطرافیانش واقعا مفید باشد و&n...
5 مرداد 1396

شجره نامه کودکانه پسر گلم

مامانی تو این صفحه  دوست دارم به این موضوع اشاره کنم که شما چندتا دایی  داری ،  هم چنین با اسامی آنها آشنا بشی و اینکه بدونی تا فعلا چندتایی شون متاهل شدن، چندتا یی شون بچه دارند و اینکه هر کدام  چندتا بچه دارند پسر هستند یا دختر و در نهایت اینکه بدونی تو خانواده مامانی   نوه چندمی هستی، بریم تا واست تعریف کنم  عسلیییییییی مامانی   خانواده مامانی ( 6 تا بچه هستند) که به ترتیب عبارتند از:  دایی احسان، دایی بهروز، دایی عباس، دایی نادر، مامان فاطمه و دایی محسن. دایی احسان یک بچه با نام(امیر رضا) دارد. دایی بهروز،عباس، نادر و محسن مجرد هستن...
5 مرداد 1396

سه ماهه اول بارداری

سه ماهه اول دوران بارداری: تقریبا 2و 3 اردیبهشت ماه بود که برای مسافرت از کنگان ( محل زندگی فعلی ام) به جزیره خارک( محل زندگی خانواده ام)  رفته بودم .  در این هفته که در خارک بودم  کم کم احساس کردم حال و هوام مانند قبل نیست و یه جور حالت تهوع دارم ولی خیلی توجهی نکردم . ولی بیشتر از یک هفته نتوانستم بمانم و باید بر می گشتم کنگان. وقتی برگشتم خونه خودمون دیدم واقعا حالم خوب نیست و حالات و احساسات عجیبی دارم که این حالات و احساسات را با بی بی چک به معرض آزمایش گذاشتم و دیدم حدسم درست از آب در آمد و من باردار بودم. از این بابت خدا را شکر بسیار کردیم. برای اینکه صحت و سقم آن مورد تایید پزشکی داشته ب...
5 مرداد 1396

سه ماهه سوم بارداری

پسر گلم با همدیگه 2 فصل یعنی بهار و تابستان را پشت سر گذاشتیم ، دو فصل زیبای خدا که پر از تنوع و شادابی و نشاط هستش، فصل بهار با سرسبزی اش  روح انسان را نوازش می دهد و فصل تابستان با خوردنی های خوشمزه اش مخصوصا میوه هایش  جان آدمی را قوت و جلا می بخشد ولی مامانی میخام بگم این 6 ماه به من که خیلی سخت گذشت و از خیلی از چیزها نتونستم مثل سابق لذت ببرم ولی خب به خاطر تو مهربونم ارزشش رو داره نانازم ، اما امیدوار هستم به شما خیلی خوش گذشته باشه چون جات تو دل مامانی حسابی گرم و نرم بوده نازنینم .   مامانی میخام بگم تو این 6 ماه روزا خیلی بلند و هوا هم خیلی گرم و توأم با شرجی بود و اص...
5 مرداد 1396

جزییات تولد فرهاد مامانی 2

خلاصه فرهاد مامان اصلا شرایط خوبی نداشت و شما هم خیلی گریه میکردی خیلی زیاد هرچی بگم کم گفتم خیلی نا آروم و بیقرار بودی  و بیچاره مادر جون خوب و مهربان که باید از دو نفر پرستاری میکرد و همه کارهای خانه رو انجام می داد و  از مهمانان هم پذیرایی میکرد و من از همین جا ازش تشکر میکنم و تا همیشه بهش مدیونم. دیگه تا نزدیک 30 روز تقریبا مادر جون پیش ما بود و ایشون هم  بعد از این 30 روز طاقت فرسا از پیش ما رفتند و هر چند شما کم کم بهتر میشدی ولی باز میگم خیلی ناآروم بودی . بعد از رفتن مادر جون  ما دیگه تنها شدیم و من و بابایی باید  مسولیت شما را به طور کامل بر عهده میگرفتیم و همه کار های مربوط به شما رو ا...
14 تير 1393