عزیز دلبندم فرهاد

سه ماهه سوم بارداری

1396/5/5 9:23
نویسنده : فاطمه خواجه
575 بازدید
اشتراک گذاری

پسر گلم با همدیگه 2 فصل یعنی بهار و تابستان را پشت سر گذاشتیم ، دو فصل زیبای خدا که پر از تنوع و شادابی و نشاط هستش، فصل بهار با سرسبزی اش  روح انسان را نوازش می دهد و فصل تابستان با خوردنی های خوشمزه اش مخصوصا میوه هایش  جان آدمی را قوت و جلا می بخشد ولی مامانی میخام بگم این 6 ماه به من که خیلی سخت گذشت و از خیلی از چیزها نتونستم مثل سابق لذت ببرم ولی خب به خاطر تو مهربونم ارزشش رو داره نانازم ، اما امیدوار هستم به شما خیلی خوش گذشته باشه چون جات تو دل مامانی حسابی گرم و نرم بوده نازنینم .نگران

 مامانی میخام بگم تو این 6 ماه روزا خیلی بلند و هوا هم خیلی گرم و توأم با شرجی بود و اصلا نمیشد از خونه بیرون رفت  به همین جهت حوصله ام خیلی بیشتر  سر می رفت و این بیشتر منو دپرس کرده بود  مخصوصا اینکه حال جسمانی مساعدی نداشتم . راستی کوشولوی مامانی امسال به خاطر شما از مسافرت هم  خبری نبود به خاطر اینکه همین که جا به جا می شدم حالت تهوع ام خیلی بیشتر عود می کرد.ناراحت

 

حالا دیگه وارد سه ماهه سوم بارداری و 7 ماهگی شدم  که مصادف هستش با فصل خش خش برگ ها ، فصل رنگ زرد و نارنجی و قرمز ، فصل پر از مهر خدا فصل پاییز .  این روزا یه کمی حالم بهتر شده و اوضاع ام مساعدتر، دیگه روزا هم کوتاه شدن و هوا هم بهتر شده و  میشه برای هواخوری و تنوع و تقویت روحیه بیرون رفت و از آسمون پر ستاره خدا در شب لذت برد.نیشخندنیشخندنیشخند

 هم چنین  7 ماهگی من مصادف هستش با ماه مهر ، ماه بازگشایی مدارس ، ماه دلتنگی ، ماه کار و کوشش  فعالیت و درس خواندن. هنوز خیلی زوده راجع به این موضوع صحبت کنم ولی یک آن مدرسه رفتنت را تصور کردم  قربونت برم الهی قشنگم. من خودم که بچه درس خون بودم انشالا شما هم همینطور باشی (بی صبرانه منتظر بزرگ شدنت می مانم تا شاهد روزی باشم که کلاس اولی می شوی گل پسرم ).   فرشته

 

 پسر قشنگ و مهربونم در این روزا تقریبا خودم می تونم کارهایم رو انجام بدم ، خودم دیگه آشپزی میکنم، تو این روزا دسپخت مامانی رو میخوری که غذاهای خوشمزه و لذیذ واست می پزه تا حسابی تپلی مپلی شی جیگرکم. هم چنین شبا میرم پیاده روی، حول و حوش نیم ساعت تا چهل دقیقه واسه سلامتی خودم و خودت و یه هدف دیگه هم دارم تا  شما جیگر طلا از همین الان ورزشکار بار بیای و برای سلامتیت هم که شده ورزش کنی و میخام بهت بگم ورزش آدم رو حسابی شاداب میکنه. کار دیگه ای که انجام میدم اینه که برای بار سوم در دوران بارداری، دارم قران کریم رو ختم میکنم که واقعا بهم آرامش هدیه میکنه، انشالا که خدا قبول کنه. و  دیگه این که با شروع فصل مهر منم کارم شروع شده و میرم دانشگاه تدریس میکنم .( حالا فرهاد جون میگه به به، هورا هورا  چه مامانی مرتب و منظمی دارم و این رو برام میفرستهدلقک ).

 

 

سونو هفت ماهگی: وای مامانی دیگه طاقتم طاق شده که هر چه زودتر سونو هفت ماهگی ام رو انجام بدم  و از سلامتی شما وروجک خیالم راحت بشه . فدات بشه الهیییییی مامان، نمیدونم چرا موقع سونو که میشه اینقده استرس میگیرم و بی تاب میشم. تو این مدت که تو دلم بودی بیشتر اوقات باهات حرف میزنم و چیزای مختلفی رو که اتفاق میافته به زبان کودکیت واست توضیح میدم  و میدونم خیلی خوب به حرفام گوش میدی آخه همین که تکون نخوردی و من خیلی زود نگرانت میشم وقتی بهت میگم یه تکون بخور تا مامانی خیالش راحت بشه و از نگرانی در بیاد  خیلی زود این کار رو انجام میدی عشققققققققولکم. بلاخره روز موعد فرا رسید و من ١٣ مهر ساعت یازده ونیم سونو شدم و شکر خدا مشکلی نبود و وزن شما نازگلکم  ١ کیلو و ١٠٠ گرم بود و همه چیز طبیعی و نرمال بود. به همین جهت باز هم از سر تواضع خداوند مهربان را سپاس میگویم که همه چیز داره خوب پیش میره. خدا جون بابت همه چیز ممنونم ازت.گاوچران

 

رفتن به آتلیه: خیلی دوست داشتم در دوران بارداری یه عکس شکیل و خیلی خوشگل از جوجو  موقعی که تو شکم مامانی بوده داشته باشم ، به همین جهت تصمیم گرفتیم با بابایی بریم آتلیه و این عکس خوشگل رو به یادگار واسه عزیزمون بگیرم  تا موقعی که بزرگ شد بدونه چقد تو شکم مامانی کوچولو موچولو بوده . انشالا هر وقت عکسامون آماده شد یکی که مناسب باشه به اشتراک میذارم، خدا کنه  عکسامون خوب در بیاد مامانی .

 

 

خرید وسایل:  وای عسل مامان نمیدونی خرید واسه یه نی نی کپلی چه حالی داره. آدم  وقتی داخل مغازه ها  میشه وسایل های بچه از لباس، گهواره، کالسکه ، کریر و....  گرفته همه و همه رنگارنگ ، خوشگل ، جیگر، مامانی و باحال هستند،   آدم وقتی این همه تنوع و زیبایی رو میبینه دلش میخاد همش رو واسه جوجوش بخره ولی خب، حیف  که نمیشه مامانی حیف و باز هم صد حیف . ولی خیالت راحت باشه مامانی چیزای خوشگل و توپی برات میخره که وقتی دیدیشون ازشون لذت ببری ناناز مامان. کم کم دیگه خرید کوچولوی مامان داره کامل میشه، هر  وقت سیسمونی کامل خرید کردیم از وسایل هات عکس های خوشگل و جیگلی  میگیرم و میزارم تو وب تا حالش رو ببری قشششششششششششنگم. 

                               

                          

                          

                                                  

                                    

                                    

            

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اینکه چه شکلی هستی: مامانی بی صبرانه منتظر هستم که ببینمت ،  دلم واسه دیدنت داره پر میکشه نازنینم ، دلم واست یه ذره شده عزیز مهربونم ، وای مامانی نمیدونی انتظار چقد سخته،  همه اش موقعی رو تصور می کنم که تو را عاشقانه و مادرانه در آغوش میکشم و میبویمت و می بوسمت  و آن موقع هست که سرانجام  9 ماه انتظار شیرین به پایان می رسد و لحظات شیرین تری با تو برایمان رقم می خورد . پسر عزیزم خیلی دوست دارم بدونم چه شکلی هستی ،سفیدی یا سیاه؛ کوتاه و کپلی یا بلند و استخوانی؛ آرومی یا شیطون بلا؛  اینکه  شبیه منی یا شبیه بابایی یا شایدم شبیه هیچ کدوممون نباشی یا ممکنه شبیه هر دومون باشی ، میخام بگم عسلی مامانی  هرچی که باشی واسه ما خیلی عزیزی و ما خیلی خیلی دوست داریم. و هیچ و قت از دوست داشتنت کوتاه نخواهیم آمد و محبت های بی دریغ مان را از تو شیطونک دریغ نخواهیم کرد.خوشمزه

 

سوالات متدوال سه ماهه سوم :  مامانی این روزا سوالات شایع تمام افرادی که منو میبین حول این سه محور هستش :

 1. اسم کوچولو رو چی میخاین بذارین و کی انتخابش کرده؟ 

اسم شما رو بابایی انتخاب کرده و  اون اسم قشنگ، اصیل و با ابهت چیزی نیست جز  فرهاد.

 

 2. کجا میخای زایمان کنی (کنگان یا بوشهر)؟

انشالا هر جا که باشه خیر و خوشی باشه.

 

 3. زایمان طبیعی میخای انجام بدی یا عمل سزارین؟

من فعلا زیاد فکرم رو با این چیزا مشغول نمیکنم و بیشتر به این مصرع اکتفا میکنم:

< هرچه پیش آید خوش آید >

 

پسندها (1)

نظرات (0)