عزیز دلبندم فرهاد

سه ماهه اول بارداری

1396/5/5 9:26
نویسنده : فاطمه خواجه
410 بازدید
اشتراک گذاری

سه ماهه اول دوران بارداری:

تقریبا 2و 3 اردیبهشت ماه بود که برای مسافرت از کنگان ( محل زندگی فعلی ام) به جزیره خارک( محل زندگی خانواده ام)  رفته بودم .  در این هفته که در خارک بودم  کم کم احساس کردم حال و هوام مانند قبل نیست و یه جور حالت تهوع دارم ولی خیلی توجهی نکردم . ولی بیشتر از یک هفته نتوانستم بمانم و باید بر می گشتم کنگان.

وقتی برگشتم خونه خودمون دیدم واقعا حالم خوب نیست و حالات و احساسات عجیبی دارم که این حالات و احساسات را با بی بی چک به معرض آزمایش گذاشتم و دیدم حدسم درست از آب در آمد و من باردار بودم. از این بابت خدا را شکر بسیار کردیم.

برای اینکه صحت و سقم آن مورد تایید پزشکی داشته باشد به بیمارستان مراجعه کردم  جهت انجام تست بارداری. این تست توسط پزشک برای من تجویز شد و بنا شد من فردا برم واسه آزمایش . اما شاید باورتان نشود آنقده حالم روز به روز بدتر می شد که نمی توانسنم از جایم تکان بخورم و مرتب آزمایش به تعویق می افتد . در این سه ماه آنقد حالم بد بود که فشار خونم حول 6 و 7 بود و در عرض سه ماه به خاطر حالت تهوع شدید 7 کیلو وزن کم کردم  و مرتب سرگیجه داشتم و خلاصه خیلی این روزا و شب ها به سختی می گذشت .

از این ها که بگذریم من هر روز بر استرسم افزوده می شد و چون حالم هم خیلی بد بود بیشتر نگران می شدم  آخه این همه نگرانی به خاطر اینه که من قبلا دو سقط بسیار سخت و دردناک رو تجربه کرده بودم و از این جهت خیلی وسواس هم شده بودم. به همین خاطر  با آن حال نزاری که داشتم ، به کمک دوستم ندا که از قبل برایم نوبت می گرفت یک بار در 40 روزگی سونو انجام دادم و پزشک گفت جنین تشکیل شده و مشکلی نداره  و بار دیگر در 2 ماه  و نیم  سونو شدم و گفت جنین مشکلی نداره از این بابت خوشحال بودم ولی باز ته دلم احساس ترس و استرس رو داشتم و از این رو پزشک برای 18 هفتگی من یعنی برای سه ماهه دوم سونو سلامت جنین نوشت.

با این حال بدم باید مورخ 15 /4  جهت بررسی های پزشکی به مرکز بهداشت  محلمون مراجعه میکردم که با هر سختی و مشقتی بود این کار را با کمک همسرم انجام دادم . در این مراجعه بود که شاید احساس آرامش بیشتری بر من حکم فرما شد و این آرامش هم حاصل شنیدن صدای تالاپ و تولوپ قلب فرزند دلبندم ، پاره ی تنم بود که این همه رنج هایی را که کشیده بودم برای یک آن از جلوی چشمانم دور کرد . و من تا مدت ها بعد از آن با همسرم درباره ی صدای قلب جیگرم صحبت میکردم و خیلی از این بابت خوشحال بودم.

در سه ماهه اولم باز باید از ندا خانم بگم ، چون انواع غذاها رو که دوست داشتم برای من  می پخت و میاورد شاید من بتونم چیزی بخورم واقعا ازش ممنونم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)